کد مطلب:140290 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:109

نامه عمر بن سعد ملعون به ابن زیاد مخذول
مرحوم مفید در ارشاد می فرماید:

عمر بن سعد نامه ای به پسر زیاد ملعون باین شرح نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

اما بعد: فانی حیث نزلت بالحسین بن علی بعثت الیه من رسلی فسئلته عما اقدمه و ماذا یطلب؟

فقال: كتب الی اهل هذه البلاد و اتتنی رسلهم یسئلوننی القدوم ففعلت فاما اذا كرهتمونی و بدالهم غیر ما اتتنی به رسلهم فانا منصرف عنهم.

حسان بن قائد بن بكر العبسی می گوید: نزد پسر زیاد بودم كه مكتوب ابن سعد بدین مضمون بیاوردند:

بنام خداوند بخشنده مهربان

اما بعد از حمد و ثناء الهی: چون به زمین كربلاء رسیدم شخصی را نزد حسین بن علی فرستاده و موجب آمدنش به این سرزمین را جویا شدم؟

حضرت فرمود: مردمان كوفه مرا دعوت كرده و نامه ها و رسولان پی درپی فرستادند من نیز دعوتشان را اجابت كرده و مسئولشان را پذیرفته و آمدم اكنون كه كراهت دانسته و از نیت و قصدشان برگشته اند من نیز باز می گردم.

شعر



ندارد سر جنگ و غوغا حسین

چه بایست كردن كنون با حسین






من او را گناهی نبینم ز بن

جز آنكو، ز كوفی شنیده سخن



اگر جنگ بایست جنگ آوریم

درنگ ار بباید درنگ آوریم



تو این كار را خوار مایه مگیر

روا نیست بر بی گنه تیغ و تیر



ز كوفی بباید كشید انتقام

همی فتنه جویند از خاص و عام



نامه را در هم پیچید و به قاصدی بادپا داد و او را روانه كوفه به نزد ابن زیاد كرد.

حسان بن قائد می گوید: وقتی نامه پسر سعد به ابن زیاد رسید من در آنجا بودم، پسر زیاد نامه را باز كرد و از مضمونش آگاه شد از روی استهزاء خندید و گفت



الان اذ علقت مخالبنا به

یرجو الخلاص ولات حین مناص



اكنون كه چنگالهای ما بدو فرو شده خلاصی می طلبد، او را هرگز رهائی نخواهد بود، آنگاه جواب نامه ابن سعد را بدین گونه نوشت: